یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

الاهه عشــــــــــــق(یاغمور)

خرید برا بابا

          دیروز رفته بودیم بیرون تا برا بابایی کادئو ولن تاین بخریم کمی منطقه خودمون و گشتیم اما چیز مد نظرم و پیدا نکردم و خاله یک سر پیداه شد تا وسایل بخر تا اون بیاد کل دکور ماشین و عوض کردی این ادایی بود که یاغمور تو ماشین میدادی وشب بابایی اومد رفتیم از رفاه خرید کنیم و از این که یه جایی به اون بزرگی بدون هیچ مانعی راه میرفتی خوشحال بودی       گذاشته بودیمت تو چرخ کلی ذوق میکردی   و بعد خرید رفتیم فست فود توکا   کلی شلوغی کردی و سوپ مورد علاقت و خوردی و .... ...
24 بهمن 1391

وقتی نینی زور بگه

      دیشب رخت خوابمون و جلو بخاری تو پذیرایی پهن کردم و خیر سرم برا تو هم پوشک نبستم تا چون کمی ادرار سوختگی داشتی تا صبح راحت بخوابی این جای منه(مامان) اینم جای تو(یاغمور) اینم خوابیدن ما حالا من باید کجا بخوابم معلومه دیگه ..... تا جایی خیس و نجس نشه صبح که بیدار شد لیوان اب بالاسرم و برداشته(حالا خوبه خالی بود)و شورتش و که گذاشته بودم تا صبح جاشو عوض کنم و بپوشونمش کرده تو لیوان حالا من چی بگم؟ قیافه رو حق به جانب دیشب قبل خواب داشتم کمی مطالعه میکردم و یاغمور پشتم بود که دیدم خ...
23 بهمن 1391

دَدَر؟؟!

جیگملم محیط ماشین خودمون و از بقیه ماشینا تشخیص میده و وقتی سوار ماشینمون میشیم فورا شروع میکنه به در آوردن لباساش و ایندفعه پیشرفت کرده بود و میخواست بشینه کف ماشین منم وقتی دیم اونجوریه یک پتو انداختم کف ماشین و خانومی اونجا نشست و تا مقصد اون زیر بازی کرد   دخملم از بس ددر دوست داری همه رو کلافه میکنی رفتی شال و کلاه خاله رو برداشتی و انداختی به سرت بعد رو کردی به ما میگی آآآبای(بای بای) و رفتی جلوی در ورودی بای بای گلم اینم نمونه دیگش رفتی جلو در و بابایی رو صدا میکنی بابایی هم با دست پر اومد خونه امااز وقتی اونو...
22 بهمن 1391

بازی

      یاغمور جونم مهمون خیلی دوست داره و وقتی کسی به خونه میاد شروع میکنه به دور زدن خونه و پشتک زدن و ..... و وقتی آراز میاد اولین کاری که میکنه و این تبدیل به یک قانون شده شال و کلاه اراز و از سر و گردنش در میاره و میندازه به سر گردن خودش و بعد مثل اینکه خودش 10 ساله هست وآراز 1 ساله میره جلو آراز وایمیسه و با زبون شیرینه کودکانش میگه آآآآآآآآآآآآیاز و بعد 20 دقیقه اول و شروع به بازی کردن باهم میکنن و بعد شروع به در آوردن اشک هم   دیدم یاغمور و اراز جیم شدن رفتم دیدم هر دو پشت در اتاق قایم شدن و یاغمور داره با زور اراز و بوس میکنه ...
22 بهمن 1391

خرابکاری!!!

        میگن هر موقع دیدی صدای بچه نمیاد بدون یه گوشه  ای نشسته و در حال خرابکاریه!     قدیما وقتی میرفتن و بچه رو در حال خرابکاری میدین فورا میرفتن و چوب کتک و میاوردن و تنبیهش میکردن اما حالا وقتی میبینن بچه یه گندی زده فورا میرن و با یک دوربین برمیگردن و شروع میکنن به عکس انداختن از زاویه های مختلف   نگران نباشید تازه خریده بودیم 30سانت هم مصرف نشده بود یاغمور همش و مصرف کرد بعد از طراحی دیوارای خونه نوبت کف خونست بزرگترین خرابکاریش : اگه صاحبش بفهمه ما رو تیکه تیکه میکنه دفتر زبان سویل   &nb...
22 بهمن 1391

مسابقه

        عزیزم مامانی از طرف مامان سویل و آراز(خاله جون) تو مسابقه وبلاگی شرکت داده شدم ازش خیلی ممنونم من وبلاگم و دوست دارم :در دنیای مجازی یک خانه حقیقی دارم که دیوارهاش پر خاطره هست پر یادگاری خانه ایست که با نوشتن یادگاری رو دیوار هاش نه تنها زشت نمیشه بلکه زیبا تر و پر معنا تر هم میشه دوست دارم :اگه روزی حوصله ثبت خاطراتم و بصورت نوشتاری نداشته باشم برام این امکان و میده که خاطراتم و بوسیله گذاشتن عکس ثبت کنم دوست دارم:چون با یک کلیک کردن میتونم نگاهی به گذشته ام بندازم و خاطرات گذشته ام و مرور کنم و شاهد بزرگ شدن روز به روز یاغمورم بشم شاهد مهربانی های بینهایت همسرم شاهد کمک های ...
20 بهمن 1391

پارک

    سشنبه ظهر  هوای تبریز عالی بود و ما هم تصمیم گرفتیم بچه ها رو ببریم پارک   که کلی براشون خوش گذشت تا جایی که یاغمور رو زمین نشسته بود و همش از دستم در میرفت و نمیخواست بره و با کلی وعده وعید و گریه زاری آوردیمش خونه     ...
19 بهمن 1391

دخمل پر خور

     گل من جدیدا شکر خدا غذات به کمک اول خدا بعد شربت اشتها آور خوب شده و تو که  هر چی که توش  آرد بود و نمیخوردی الان نون خالی هم میخوری و شنبه شام سالاد الویه حاضر کردیم البته شام که نه ساعت 7:30 بود خلاصه  تو انقدر زیاد خوردی که آخراش خسته شده بودی و کم کم حالت نشستنت تبدیل به دراز کشیدن شد و سرت و رو پای خاله گذاشتی و دراز کشیدی و آخر سر هم گلاب به روتون سر پر خوری بالا آوردی   الاهی مامان فدای این ادا و اتفالات جینگیلی   ...
19 بهمن 1391