این چند روز
روزی که بابایی بردت کچلت کرد و از اونجایی که خیلی گریه کرده بودی بابا فردا شبش برات ماهی و کتاب و جور چین خریده بود تا عوض گریه کردنات در بیاد و بازی با ماهی که اولش بهش میگفتی پیــــژِی و بعد ما گفتی و بازی با جورچین ...
نویسنده :
مامان سپیده
13:27